عشق
عشق



داستان واقعی غمگین ایرانی

 دختربچه مصرانه می‌خواست به رفتارش ادامه بدهد. همان‌طور که روزها می‌گذشت، یک بار که بچه چهار صفحه از کتابی را پاره کرده و شانزده ساعتِ متوالی در اتاق زندانی بود، زنم سعی کرد با ایما و اشاره، در حالی که غصه می‌خورد، پادرمیانی کند تا بچه زندانی نشود؛ اما من فکر کردم اگر قانونی وضع کردی باید روی آن ایستادگی و پافشاری کنی، وگرنه آن‌ها ـ زنم و بچه ـ الگوی غلطی از این عمل می‌گیرند.چه حدود پانزده یا شانزده ماه به همین منوال عمل کرد. بیش‌تر وقت‌ها، بعد از یک عالمه جیغ زدن به خواب می‌رفت، که جای شکر داشت. اتاقش خیلی قشنگ بود؛ صدتایی عروسک داشت، با یک اسب چوبی متحرک و حیواناتی که با پنبه پر شده بودند . خیلی از این چیزها مال این بود که آدم با آن‌ها سرش را گرم کند . تازه، می‌توانست خودش را با پازل مشغول کند، که هم بازی بود، هم عاقلانه و بهتر از وقتش استفاده می‌کرد. با همه‌ی این‌ها، متاسفانه وقتی که در را باز می‌کردیم، می‌دیدیم بازهم ورق کتاب‌ها را پاره کرده و به این خاطر، کاملا منصفانه و دقیق، ساعات جریمه بابت هر ورق را به جمع نهایی اضافه می‌کردیم.

اسم بچه “بورن دانسین” بود. ما ـ من و زنم ـ تکه کاغذهایی به رنگ شرابی، قرمز، سفید و آبی بهش دادیم تا سرگرم شود؛ حتا سعی کردیم به او یاد بدهیم چه طور می‌شود با آن‌ها چیزهای کاغذی درست کرد، اما فایده نداشت.دخترک واقعا ناقلا بود. گاهی که به اتاق سر می‌زدیم ـ وقت‌هایی که جریمه نداشت و آن جا نبود ـ کتاب‌های ولو شده روی کف اتاق را باز می‌کردیم.

در نگاه اول، از پهلو که نگاه می‌کردی، چیزی نمی‌دیدی. کتاب عادی بود و وضع، فوق‌العاده و عالی به نظر می‌آمد؛ بیش‌‌تر که دقت می‌کردی متوجه می‌شدی گوشه‌ی بعضی ورق‌ها پاره شده، بدون این‌که خودِ صفحه کنده شده باشد. می‌شد خیلی راحت از این اتفاق ساده صرفنظر کرد؛ اما معلوم بود بچه، به عمد، خواسته همه‌ی ماجرا را بی‌اهمیت جلوه بدهد؛ یا حتا بدتر، به ما دهن‌کجی کند. تصمیم گرفتم تعداد این صفحه‌ها را هم جمع بزنم و تنبیه مقرر را اعمال کنم. زنم گفت شاید ما بیش از حد سختگیری کرده‌ایم و همین باعث شده بچه خودش را ببازد و اعتماد‌ به نفسش را از دست بدهد. به او خاطرنشان کردم بچه باید یک عمر زندگی کند، مجبور است در جامعه با دیگران برخورد داشته باشد، در جامعه‌ای پر از قاعده و قانون. اگر ما نتوانیم رودررویی با قوانین را، قاعده‌ی بازی را بهش یاد بدهیم، هیچ کاری برایش نکرده‌ایم. شخصیتش را نساخته‌ایم. همین باعث انزوا و طرد او از طرف جامعه می‌شود.

طولانی‌ترین زمانی که بچه در اتاقش زندانی شد، هشتاد و هشت ساعت بود؛ و این قضیه وقتی تمام شد که زنم با دیلم، لنگه‌ی در را از لولا درآورد در حالی که بچه هنوز دوازده ساعت به ما بدهکار بود، چون بیست و پنج ورق را پاره کرده بود. من لنگه‌ی در را جا انداختم و قفلی به آن اضافه کردم تا فقط وقتی باز شود که یک کارت مغناطیسی در شکاف آن قرار بگیرد. کارت مغناطیسی را پیش خودم نگه داشتم. اما انگار مسائل اصلاح‌شدنی نیست.

 

بعد از پایان مدت جریمه، وقتی بچه از اتاق بیرون آمد، مثل گلوله‌ای که از جهنم بیرون می‌پرد، به سوی نزدیک‌ترین کتاب دوید و شروع کرد مشت مشت ورق‌هایش را بکند. به طور میانگین، در هر ده ثانیه، سی و چهار ورق از کتاب روی کف اتاق می‌افتاد؛ به اضافه‌ی جلد آن که وقتی روی زمین افتاد توانستم اسمش را بخوانم: “شب به خیر ماه”ّ غصه‌ام شد. وقتی تعداد ورق‌هایی که بچه در پنج دقیقه پاره کرد حساب کردم، معلوم شد او باید پنج ماه و بیست روز و چند ساعت در اتاقش زندانی شود. در این صورت، رنگ‌ و رویش را از دست می‌داد و تا مدت‌ها نمی‌توانست به پارک برود. به نظرم ما، کم یا زیاد، با یک بحران اخلاقی روبه‌رو بودیم. من مسئله را با اعلام این که پاره کردن کتاب‌ها کار درستی بوده حل کردم. علاوه بر این، اعلام کردم پاره کردن ورق کتاب‌ها در گذشته هم کار درستی بوده. برای پدر بودن همین کافی است؛ این که بتوانی به‌موقع، مثل مهره‌ی شطرنج، جا به جا بشوی و تغییر موضع بدهی، با یک حرکت طلایی.

حالا ما ـ من و بچه ـ با خوشحالی، پهلو به پهلوی هم، می‌نشینیم کف اتاق، صفحه‌ی کتاب‌ها را پاره می‌کنیم؛ وبعضی وقت‌ها، در خیابان که راه می‌رویم، فقط محض خنده، شیشه‌ی جلو یک اتومبیل را با کمک هم خرد می کنیم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید امید وار م خوشتان بیاید


 

ایمان

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس eman007.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





جهان فوتبال
saman kocholo
عشق یک طرفه
تعامل
دیمیت
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

 

 

نفس........
سام ونرگس
صحنه ی خیالی
در خت تنها
جالب
داستان عاشقانه واقعی...... جالب
قایق
دلتنگی
بغض
عاشقم
زیباترین جملات عاشقانه
زیبا وجذاب
عاشقانه
.....برای عاشقان
داستان عاشقانه واقعی...... جالب
بهترین داستان های عاشقانه
نشانه های علاقه
زیباترین جملات عاشقانه

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1